به گزارش خبرگزاری «حوزه» ، همه جای عالم، مجالس عزا، پایانی بر عزاداریها است؛ خاک هم که سرد است و با تمام توان بر دل داغداران می نشیند و داغدیدگان را آرام می کند.
شاید کمتر کسی در عالم باشد که در مراسم سالگرد عزیزش رنگ و بویی از آن غم دیده پریشان حال و سرخ روی و شیون کنان روزهای اول، داشته باشد؛ تازه سعی می کنند که به هر شکلی که هست خود را با بهانه دیگر درگیر کنند تا شاید این داغ زودتر از یادشان برود.
ببینید: گزارش تصویری مراسم
بخوانید: قرآن را فراموش کردهایم!
اما طبق معمول، حسین(ع) چیز دیگری است؛به قول آن پسر خوش قریحه که «اصلا حسین(ع) جنس غمش فرق می کند»؛ هر سال که می گذرد، از محرم به محرم دیگر، هیئت به هیئت، کوی به کوی، برزن به برزن و حسینیه به حسینیه، عاشقان دنبال دردسری تازه هستند؛ مصیبت و گریهای تازه، روضهای تازه، نوحهای تازه، سبکی جدید و غم انگیز تازه. هر چیزی که اصلا داغ تو را تازه کند.
این جماعت صبح تا شب می گردند تا بهانه ای پیدا کنند که داغ تو برایشان تازه شود؛ دوست دارند روضه تو را جور دیگر بشنوند؛ از یک بُعد دیگر به قضیه نگاه می کنند؛ یک روز با رقیه(س) زبان می گیرند و فردا با مادرِ حسین(ع) در گودال دم می گیرند؛ یک روز با مُطول به سینه می زنند و یک روز دیگر مداحی کتاب شهید آوینی را در دست می گیرند و از رویش می خوانند.
خلاصه هر روز که می گذرد شعرهای جدید، سبک های جدید و حال های جدید؛ حسین عین قرآن است، اصلا قرآن ناطق است و به قول امیر بیان(ع) باید او را به نطق بیاورید تا ببینید برای هر روز و ماه و سال شما، برای هر سوال شما یک جواب تازه دارد.
روضه حسین(ع) عین تفسیر قرآن است؛ هر روز شرحی از این واقعه و تفسیری تازه و برداشتی تازه؛ ثقل اصغر قرآن هر روز با آهنگ و شوری جدید، شعوری به پهنای تمدن بزرگ اسلامی را به عاشقان این تمدن عرضه می کند.
تازه یک روز هزار و سید و هشتمین سالگرد عاشورا می گذرد که عزادارای های مردم این سامان وارد مرحله تازه ای شده است؛ «دهه دوم»؛ مردم سرزمین این مکتب، قدر محرم و صفرشان را خوب می دانند واز هر شب آن استفاده می کنند؛ مثل همین هنرمندان و خبرنگارانی که در شهر آل الله خیمه عزای اربابشان را با تم هنری خودشان در اول دهه دوم برپا کردهاند.
مثل همه هنرمندان و خبرنگارانی که سالها نقد و تحلیل و تحسین کردهاند، سعی می کنند هیئتشان یک چیزی بیش از یک هیئت عادی باشد؛ سعی کردهاند از پوستر هیئت گرفته تا کارت دعوت هیئت و حال و هوای درون آن با همه جا فرق کند.
کارت دعوت بسیار زیبا و منقش به اسامی حضرات معصومین(ع) و حسینی که نامش در یک نقش سپید، به سرخی خون، رخشنده و تابنده بود، پای ما را به مجتمعی بازکرد که از ابتدای درب ورودیاش، عطش اخلاص و عشق خدمت بی منت را به چشم هر بینندهای نمایان می کرد.
در حیاط مجتمع، میزهایی چیده شده به سبک پاتوقهای اهل هنر، در کنارش میزهای خدمت چای ایرانی و خرما ارده و هِل و نبات و...؛ یک چای خرماپهلوی دارچینی، همان عطر نفس افزایی است که از کودکی در کنار هیئت و بیرق های عزای حسین ما را پابند کرده است؛ به قول قاسم صرافان که گفت، «در چای روضه عکس رخ یار دیدهایم»؛ چه بسیار عارفان و سالکان الی الله که چله سلوک خود را پای همین کتری های چای آغاز کرده و چه بسیار عاشقانی که بند عاشقی شان را از مزمزه کردن همین چای های بی ریا پهن کرده اند.
چای را به روی میز نشاندم و منتظر یاران و همکاران رسانهای ام شدم؛ یک به یک آمدند و هیئت هم با حضور شاعران و عکاسان و خبرنگاران نقاشان و طراحان و... شهر حسین(ع) و فاطمه(س) شکلی به خود گرفت. چای که صرف شد، عشاق پای در خیمه عزا کردند و اذن دخول خود را نیز به ساحت حضرت مادر عرضه کردند و اذن گرفته بر دربار عشق جلوس کردند.
مجلس با همان طنین روح افزای همیشگی روضه ها آغاز شد؛ «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَهَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ...». این جملات از کودکی گوش ما را می نوازد؛ موسیقی روح افزای ترجیعبند «یا اباعبدالله»اش، از کودکی ورد زبانمان شده است؛ کاممان را با همین ذکر باز کردهاند و انشاءالله با همین ورد و تربت همان آقا، ما را راهی سفر آخرت کنند.
زیارت عاشورا که تمام شد، جمع دوستان و هنرمندان و و زحمتکشان و خبررسانان نیز کامل تر شد؛ در شب اول، مجید تال، شاعر جوان و خوش قریحه ما بود که بعد از شعر خوانی حامدحجتی در ابتدای مراسم عطرافشانی کرد و دل ها را به صحن حسینی (ع)برد؛ از هر گوشه شعر خواند و چهارگوش بساط عاشقی خود را در کربلا و شام و خرابه و مدینه برپا کرد. اما آنجا دل ها را کباب کرد که گفت:
«اَصلا رقیه نه به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه می کنی
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند چه می کنی
اَصلا خیال کن که کسی دختر تورا
در بین جمعیت بکشاند چه میکنی
یاکه خدانکرده کسی روی صورتش
سیلی محکمی بنشاند چه می کنی
یا فرض کن که دخترتو جای بازیاش
هرشب دعای مرگ بخواند چه میکنی
اَصلا کسی بیاید و با تازیانهاش
خاک از لباس او بتکاند چه میکنی»
این شعرها را خواند و آخرش دلها را به خانه زهرا(س) برد؛ شعرش را با «میان شعله دعایش ظهور مهدی بود
که آه سوختگان بیشتر اثر دارد» به پایان برد.
پس از او نوبت به استاد قرآن دوران نوجوانی ام ، حجت الاسلام والمسلمین سیدبهاء الدین ضیایی رسید که امروز به پای همه آن اخلاصها و تعلیمات بی ریایش امروز به یکی از منبری های معتبر کشور و استان مبدل شده است و سخنانش که جان مایه قرآنی دارد، چنان بر دلها می نشیند که پس از هر منبرش گویی شعاع عظیمی از از انوار قدسی قرآن و عترت بر جسم و جان ما جلوس یافته و وجود ما را معطر کرده است.
پس از سخنان او دیگر دلها آماده و مشتاق کوچه شد؛ کوچه های عاشقی باز شد و سینه های مشتاق سینه زنان با سرانگشت مهر گرفته از مادر، رنگین شد و جانم حسین، جانم حسین با نوای حاج علی مالکی نژاد، سراسر مجتمع را فراگرفت. چه چیزی بهتر از این سینه زنیها و ذکر گرفتن و دم گرفتنها در این شبها؛ چه حظی از این بالاتر که از حسین بخوانی و از حسین بگویی و با حسین همراه شوی؛ چه حسی از این شیرینتر که کودکت درکنارت باشد و تو را سینه زنان ببیند و از تو مشق عاشقی بگیرد.
چه حظی از این بالاتر که مادری در آن سوی پردهها نوزادش را در آغوشش بگیرد و شیرش را با اشک حسین(ع) مخلوط کرده و به جان عزیزش جاری کند؟ آری هیچ چیز در این شبها از این زیباتر نیست؛ هیچ جای عالم خبری که در این هیآت ها هست ،نیست؛ هیچ جا این جوری مردم در کنار هم برای یک عنصر ماورایی جمع نمی شوند و برای هم دعا نمی کنند.
این شبها میهمانی اشک مشتاقان در هیئت هنر و رسانه استان قم بهترین بهانه است تا کالبد تن و جان بشوییم از گناه و کبر و نفاق با خود و دیگران. با حسین یکرنگ و همآهنگ می شویم، ان شاءالله.
محسن صفری